Friday, March 15, 2013

پروین اعتصامی

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی
کودک یتیم:
کاین تابناک چیست که بر
تاج پادشاست؟
آن یک جواب داد: چه دانیم ما که چیست؟
پیداست آنقدر که
متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:
این
اشک دیده من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب
شبانی فریفته است
این
گرگ سالهاست که با گله آشناست

 پروین اعتصامی گرامی باد


No comments:

Post a Comment