رهرو طريق مروت
مایيم ما که جهدِ فراوان نکرده ايم
يک دردِ خلقِ غمزده، درمان نکرده ايم
مایيم ما که اينِ سرِ شوريده را هنوز
در گير و دارِ معرکه، قربان نکرده ايم
مایيم ما که دامنِ اين دشت و کوه را
از لاله های سرخ، چراغان نکرده ايم
در آتشِ شکنجۀ غولانِ روزگار
خاکستر سيه شده، افغان نکرده ايم
اما نبود خواستۀ ما، اگر هنوز
جمع بساطِ پوچِ حريفان نکرده ايم
آرامشِ محيط نه ما را مراد بود
چون قطره بوده ايم که توفان نکرده ايم
در آستانِ مرتجعين، سر نسوده ايم
هرچند هم که شورش و عصيان نکرده ايم
در انتظارِ سر زدنِ آفتاب سرخ
خدمت به رهزنانِ شبستان نکرده ايم
چون رهروِ طريقِ مروت، به داغِ ننگ
آلوده هيچ گوشۀ دامان نکرده ايم
ما نربانِ شهرتِ خود را چو ديگران
در زيرِ پا نهادنِ وجدان نکرده ايم
از بیمِ بی تمیزیِ چشمانِ مشتری
ویرانه ایم و گنج نمایان نکرده ایم
سرها به کف نهاده و مردانه می رويم
تا ترکِ رسم و شيوۀ مردان نکرده ايم
شرمنده گفت: «سرمد» شوريده اينچنين
حقا که ما تلاشِ فراوان نکرده ايم.
يک دردِ خلقِ غمزده، درمان نکرده ايم
مایيم ما که اينِ سرِ شوريده را هنوز
در گير و دارِ معرکه، قربان نکرده ايم
مایيم ما که دامنِ اين دشت و کوه را
از لاله های سرخ، چراغان نکرده ايم
در آتشِ شکنجۀ غولانِ روزگار
خاکستر سيه شده، افغان نکرده ايم
اما نبود خواستۀ ما، اگر هنوز
جمع بساطِ پوچِ حريفان نکرده ايم
آرامشِ محيط نه ما را مراد بود
چون قطره بوده ايم که توفان نکرده ايم
در آستانِ مرتجعين، سر نسوده ايم
هرچند هم که شورش و عصيان نکرده ايم
در انتظارِ سر زدنِ آفتاب سرخ
خدمت به رهزنانِ شبستان نکرده ايم
چون رهروِ طريقِ مروت، به داغِ ننگ
آلوده هيچ گوشۀ دامان نکرده ايم
ما نربانِ شهرتِ خود را چو ديگران
در زيرِ پا نهادنِ وجدان نکرده ايم
از بیمِ بی تمیزیِ چشمانِ مشتری
ویرانه ایم و گنج نمایان نکرده ایم
سرها به کف نهاده و مردانه می رويم
تا ترکِ رسم و شيوۀ مردان نکرده ايم
شرمنده گفت: «سرمد» شوريده اينچنين
حقا که ما تلاشِ فراوان نکرده ايم.