چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما | باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما | |
نالهی ما حلقه در گوش اجابت میکشد | کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما | |
فتنهی صد انجمن، آشوب صد هنگامهایم | گر به ظاهر چون شراب کهنه خاموشیم ما | |
نامهی پیچیده را چون آب خواندن حق ماست | کز سخن فهمان آن لبهای خاموشیم ما | |
بی تامل چون عرق بر روی خوبان میدویم | چون کمند زلف، گستاخ بر و دوشیم ما | |
از شراب مارگ خامی است صائب موج زن | گر چه عمری شد درین میخانه در جوشیم ما |
Sunday, May 6, 2012
چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
آن چيست كه آن را نخورد هرگز زن گر مـرد خورد قوي شود او را تن نرم است و لطيف است ولي در خوردن ...
-
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
-
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
No comments:
Post a Comment