بیسوادم در حیات خویش خوار افتاده ام
مثل مجنونم به دشت وکوهسار افتاده ام
صبرو آرام وقرارم رفت در هجر نگار
همچو آب چشمه ام در رهگذار افتاده ام
ای خدا من شاخهء خشکم برحمت سبز کن
زانکه من از مخلصان چاریار افتاده ام
در جهان گل دیده ام اما گل بیخار نه
من همان خارم که از گل برکنار افتاده ام
بیسوادم من وسمنبو گفته ام این شعر را
شاعرم از بیسوادی دلفگار افتاده ام
سمنبوی بادغیسی
مثل مجنونم به دشت وکوهسار افتاده ام
صبرو آرام وقرارم رفت در هجر نگار
همچو آب چشمه ام در رهگذار افتاده ام
ای خدا من شاخهء خشکم برحمت سبز کن
زانکه من از مخلصان چاریار افتاده ام
در جهان گل دیده ام اما گل بیخار نه
من همان خارم که از گل برکنار افتاده ام
بیسوادم من وسمنبو گفته ام این شعر را
شاعرم از بیسوادی دلفگار افتاده ام
سمنبوی بادغیسی
No comments:
Post a Comment