ماجرای
شهادت عطار از غمانگیزترین رخدادهای روزگار است
، تذکرهنویسان در این
خصوص نگاشتهاند که: پس از تسلط چنگیز خان
مغول بر بلاد خراسان شیخ عطار
نیز به دست لشکر مغول اسیر گشت.
گویند مغولی میخواست او را بکشد، شخصی
گفت: این پیر را مکش
که به خونبهای او
هزار درم بدهم. عطار گفت: مفروش که بهتر از این
مرا خواهند خرید. پس از
ساعتی شخص دیگری گفت: این پیر
را مکش که به خونبهای او یک کیسه کاه ترا
خواهم داد. شیخ فرمود:
بفروش که بیش از این نمیارزم. مغول از گفته او
خشمناک شد و او را هلاک کرد
جانا، حدیث حسنت، در داستان نگنجد
رمزی ز راز عشقت، در صد زبان نگنجد
سودای زلف و خالت، در هر خیال ناید
اندیشهٔ وصالت، جز در گمان نگنجد
هرگز نشان ندادند، از کوی تو کسی را
زیرا که راه کویت، اندر نشان نگنجد
عطار نیشاپوری
No comments:
Post a Comment