Tuesday, March 18, 2014
فريدون مشيري
صحبت از پژمردن یک لاله و یک برگ نیست
از حریق کینه جنگل را بیابان میکنند
در حریم برکه مرگ صد پرنده درد نیست
با سر بریده ما عید قربان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان با نام قرآن میکنند
قتل و غارت از سر خانه گذشت
پدر پیرم راکشت در دل دشت
مادر از غصه و غم دیوانه شد
خواهر معصوم هم بی خانه گشت
بر زمین هر خون ناحق ریختند
جای لاله داس و پک سرمیزند
هر کجای این جهان پنهان شوی
دست خون آلودت از ته میکنند
صحبت از پژمردن یک لاله و یک برگ نیست
از حریق کینه جنگل را بیابان میکنند
در حریم برکه مرگ صد پرنده درد نیست
با سر بریده ما عید قربان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
آن چيست كه آن را نخورد هرگز زن گر مـرد خورد قوي شود او را تن نرم است و لطيف است ولي در خوردن ...
-
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
-
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
No comments:
Post a Comment