Thursday, May 1, 2014
میرا نکهت دستگیرزاده
ای سرزمین خستۀ من کو بهار تو؟
ای لانۀ امید دلم کو کنار تو؟
بی تو ستاره ها ز شبم کوچ می کنند
بی من چه گونه می گذرد روزگار تو
ای پاک، ای صمیمی، ای ناب تر صدا
بنگر مرا، شکسته ترم از قرار تو
بنگر چه گونه میگذرد روز های من
دور از شبان روشن آیینه وار تو
بی تو نوای عشق به نای دلم شکست
ای آشیان سبز غزل، آبشار تو
من تشنۀ تو ام به خدا تشنۀ تو ام
کی می رسد به تشنه گی ام چشمه سار تو؟
بیگانه از بهار دیاران ِ دیگرم
من لانه کرده ام به هوای بهار تو
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
آن چيست كه آن را نخورد هرگز زن گر مـرد خورد قوي شود او را تن نرم است و لطيف است ولي در خوردن ...
-
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
-
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
No comments:
Post a Comment