من خسته چون ندارم، نفسی قرار بیتو
به کدام دل صبـــوری، کنــم ای نگار بیتو
ره صبــر چون گزینم، مــن دل بــه باد داده
که به هیــچ وجــه جانم، نکنــد قـرار بیتو
سعــــــــدی
Sunday, August 25, 2013
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
آن چيست كه آن را نخورد هرگز زن گر مـرد خورد قوي شود او را تن نرم است و لطيف است ولي در خوردن ...
-
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
-
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
No comments:
Post a Comment