Wednesday, April 27, 2016
من نقطهء تلافیی اوهام و حـیرتم
من نقطهء تلافیی اوهام و حـیرتم
سرگشـته ام به اهلِ زمین ، بی شباهتم
از روزگار بعدِ تو ، خیری ندیده ام
تنهاترین نشــانهء اثبات قسـمتم
تفسـیر کرده اند مرا گر چه بار ها
مضمونِ گنگ گمشده در صد روایتم
خلوت نشـین صحبتِ دیوانگانِ شـهر
درد آشــنای رنجِ هزاران مـلامتم
مبهوت در میانهء میدان نشـسته ام
بی رغبتی به معرکه ها بوده ، عادتم
سـنگِ صبورِ حادثه بعد از تو هیچکس
راهی نبرده سـوی زوایایی خلوتم
مَیلی به شرح نیسـت سـکوتم شـنیدنی سـت
بگذار نا نوشـته بماند ، حـکــایتم ..
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
آن چيست كه آن را نخورد هرگز زن گر مـرد خورد قوي شود او را تن نرم است و لطيف است ولي در خوردن ...
-
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
-
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
No comments:
Post a Comment