مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کند
هر دلی را روزگاری عشق ویران می کند
ناگهان می آید و در سینه می لرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می کند
با من از این هم دلت بی اعتناتر خواست ، باش !
موج را برخورد صخره کی پشیمان می کند؟!
مثل مادر ، عاشق از روز ازل حسرت کِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می کند
اشک می فهمد غم افتاده ای مثل مرا
چشم تو از این خیانت ها فراوان می کند
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
درد بی درمانشان را مرگ درمان می کند
مژگان عباسلو
هر دلی را روزگاری عشق ویران می کند
ناگهان می آید و در سینه می لرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می کند
با من از این هم دلت بی اعتناتر خواست ، باش !
موج را برخورد صخره کی پشیمان می کند؟!
مثل مادر ، عاشق از روز ازل حسرت کِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می کند
اشک می فهمد غم افتاده ای مثل مرا
چشم تو از این خیانت ها فراوان می کند
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
درد بی درمانشان را مرگ درمان می کند
مژگان عباسلو
No comments:
Post a Comment