بشنو از دل نكته هاى بى سخن
وآنچ اندر فهم نايد، فهم كن
در دلِ چون سنگِ مردُم آتشى است
كو بسوزد پرده را از بيخ و بُن
چون بسوزد پرده دريابد تمام
قصه هاى خضر و عـلم من لٓدُن
در ميان جان و دل پيدا شود
صوت نو نو از آن عشق كُهٓن
چون بخوانى والضحىٰ خورشيد بين
كانِ زٓر بين چون بخوانى لٓم يكُن
Thursday, May 19, 2016
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
آن چيست كه آن را نخورد هرگز زن گر مـرد خورد قوي شود او را تن نرم است و لطيف است ولي در خوردن ...
-
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
-
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
No comments:
Post a Comment