چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطا است سخن شناس نه ئ جان من خطا این جاست
بسیار زیبااین شعر زیبا تقدیم به شما دوست عزیزنه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشتکه زخمهای دل خون من علاج نداشتتو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدمکه آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشتمنم! خلیفۀ تنهای رانده از فردوسخلیفهای که از آغاز تخت و تاج نداشتتفاوت من و اصحاب کهف در این بودکه سکههای من از ابتدا رواج نداشتنخواست شیخ بیابد مرا که یافتنمچراغ نه! که به گشتن هم احتیاج نداشتمنبع : اشعار فاضل نظری
بسیار زیبا
ReplyDeleteاین شعر زیبا تقدیم به شما دوست عزیز
نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت
که زخمهای دل خون من علاج نداشت
تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم
که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشت
منم! خلیفۀ تنهای رانده از فردوس
خلیفهای که از آغاز تخت و تاج نداشت
تفاوت من و اصحاب کهف در این بود
که سکههای من از ابتدا رواج نداشت
نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم
چراغ نه! که به گشتن هم احتیاج نداشت
منبع : اشعار فاضل نظری