Saturday, April 8, 2017
مولانا
باز فرو ریخت عشق از در و دیوار من
باز ببرید بند اشتر کیندار من...
باز سرِ ماه شد، نوبت دیوانگی است
آه که سودی نکرد دانش بسیار من...
صبر مرا خواب برد؛ عقل مرا آب برد
کار مرا یار برد؛ تا چه شود کار من؟...
خیز دگربار خیز، خیز که شد رستخیز
مایه صد رستخیز، شور دگربار من...
باغِ جهان سوخته، باغ دل افروخته
سوخته اسرار باغ، ساخته اسرار من...
مولانا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
آن چيست كه آن را نخورد هرگز زن گر مـرد خورد قوي شود او را تن نرم است و لطيف است ولي در خوردن ...
-
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
-
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
No comments:
Post a Comment