آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه رنج دگران نیست
راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری با خبر از بی خبران نیست
غافل منشینید زتیمار دل خویش
این شیوه پسندیده صاحبنظران نیست
ای هموطنان باری اگر هست ببندیم
این ملک اقامتگه ما رهگذران نیست
ما خسته دلان از بر احباب چو رفتیم
چشمی زپی قافله ما نگران نیست
ای بی ثمران سرو شما سبز بمانید
مقبول بجز سزکشی بی هنران نیست
در بزم هنر اهل سیاست چه نشینند
میخانه دگر جایگه فتنه گران نیست
وحشی بافقی
Thursday, January 12, 2017
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
آن چيست كه آن را نخورد هرگز زن گر مـرد خورد قوي شود او را تن نرم است و لطيف است ولي در خوردن ...
-
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
-
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
No comments:
Post a Comment