رفت عـمرم بر ســرِ سـودای دل
وز غـمِ دل نیســـتَـم پروای دل
دل به قصدِ جان من برخاسته
من نشسته تا چه باشد رأیِ دل
خوابِ شب بر چشم خود کردم حرام
تا ببینم صبحــدم، ســیمای دل
آن جهان یک تابش از خورشیدِ دل
وین جهان یک قطره از دریایِ دل
مولانا بلخی
وز غـمِ دل نیســـتَـم پروای دل
دل به قصدِ جان من برخاسته
من نشسته تا چه باشد رأیِ دل
خوابِ شب بر چشم خود کردم حرام
تا ببینم صبحــدم، ســیمای دل
آن جهان یک تابش از خورشیدِ دل
وین جهان یک قطره از دریایِ دل
مولانا بلخی
No comments:
Post a Comment