Thursday, July 28, 2016

ستاد ناصر محمودیان


گفتم ترا در دفترم ، جورِ دگر باید نوشت
گفتی که هجران و جفا، با چشمِ تر باید نوشت

گفتم حدیثِ عاشقی روزی به لب می آورم
گفتی که سرِّ سینه را ، بعد از سفر باید نوشت


گفتم که شک در سینه ام ، گوئی یقین می پرورد
گفتی به لوحِ سینه ها ، امّا اگر باید نوشت

گفتم که رویا میبرد ، سر را به صحرای جنون
گفتی به کنج هر دلی ، گاهی خطر باید نوشت

گفتم که رویای ترا ، در شیشۀ دل برده ام
گفتی اگر دل داده ای ،بر جان شرر باید نوشت

گفتم حدیثِ عاشقی دیگر نمیخواند کسی
گفتی که ازدل قصه بر ، اهلِ نظر باید نوشت

گفتم به دردم مدعی ناخوانده طعنه می زند
گفتی خطوط عاشقی ، سربسته تر باید نوشت

گفتم اگر پَر بَرکشد ابلیس ِ ظلمت چاره کن
گفتی شیاطین سایه اند ، جُرم از بشر باید نوشت

گفتم کز آن لعلِ لبت آن کیمیای جان بده
گفتی که این رویای خوش ، بر لوح زر باید نوشت

گفتم که مادر مُرده ام در خاطراتِ کودکی
گفتی که گاهی سایه را مثلِ پدر باید نوشت

شاعر : محترم استاد ناصر محمودیان

برگزیده : از صفحه شعر شعر موسیقی

2 comments:

  1. پشتِ نقشِ صورتک‌ها خسته ایم
    دل به رویاهای رنگی بسته ایم
    حسرتِ خودرا تظاهر میکنیم
    کاسه های عقده را پُر میکنیم
    ناصر محمودیان

    ReplyDelete
  2. سلام،ناصر محمودیان هستمنمیدانم با شما چگونه تماس بگیرم
    ایمیل بنده این است
    naser.mahmodyan@gmail.com
    ممنون

    ReplyDelete