فخرالدین عراقی
ای دیده، بدار ماتم دل
کو در خطری فتاد مشکل
کو در خطری فتاد مشکل
خون شد ز فراق یار و از یار
جز خون جگر دگر چه حاصل؟
جز خون جگر دگر چه حاصل؟
عمری بتپید بر در یار
آن خسته جگر، چو مرغ بسمل
آن خسته جگر، چو مرغ بسمل
چون دید به عاقبت که دلدار
در خانهی او نکرد منزل
در خانهی او نکرد منزل
دل در پی وصل یار جان داد
و آن یار نشد، دریغ، حاصل
و آن یار نشد، دریغ، حاصل
بر خاک درش فتاد و جان داد
آن قطرهی خون، که خوانیش دل
آن قطرهی خون، که خوانیش دل
چون یاور نیست بخت با ما
از بهر چه میسرشتمان گل؟
از بهر چه میسرشتمان گل؟
ای کاش که بود ما نبودی!
کز بودن ماست کار باطل
کز بودن ماست کار باطل
ای یار، مبر ز من به یک بار
پیوسته ازین شکسته مگسل
پیوسته ازین شکسته مگسل
در بحر فراق تو فتادم
دریاب، مگر فتم به ساحل
دریاب، مگر فتم به ساحل
مگذار که هم چنین بماند
بیچاره عراقی از تو غافل
بیچاره عراقی از تو غافل
No comments:
Post a Comment