Thursday, April 9, 2015

عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود


عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود 
نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود 
کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند 
آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود 
حاصل ما از جهان نیست بجز درد و غم 
هیچ ندانم چراست این همه رشک حسود 
نیست عجب گر شدیم شهره به زرق و ریا 
پرده‌ی تزویر ما، سد سکندر نبود 
نام جنون را به خود داد بهائی قرار 
نیست بجز راه عشق، زیر سپهر کبود 

بهايى

No comments:

Post a Comment