بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود
خَمر من و خَمار من، باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من تویی مِلکت و مال من تویی
آب زُلال من تویی بیتو به سر نمیشود
دل بنهند برکَنی ، توبه کنند بشکنی
این همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
.
.
مولانا
No comments:
Post a Comment