Wednesday, May 25, 2016

مُرده بُدم زنده شدم، گريه بُدم خنده شدم


مُرده بُدم زنده شدم، گريه بُدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولتِ پاينده شدم
ديدهء سيرست مرا، جانِ دليرست مرا
زهرهء شير است مرا، زهرهء تابنده شدم
گفت: كه ديوانه نه يى، لايق اين خانه نه يى
رفتم و ديوانه شدم، سلسله بندنده شدم
گفت كه سرمست نه يى، رو كه ازين دست نه يى
رفتم و سرمست شدم وز طرب آگنده شدم
گفت كه تو شمع شدى، قبلهء اين جمع شدى
جمع نى ام شمع نى ام، دودِ پراگنده شدم
گفت كه شيخى و سرى، پيشرٓو و راهبرى
شيخ نى ام پيش نى ام، امر تُرا بنده شدم
گفت كه با بال وپرى، من پر و بالت ندهم
در هوسِ بال و پرش، بى پر و پركنده شدم
چشمهء خورشيد تويى، سايه گهء بيد منم
چونكِ زدى بر سر من، پست و گدازنده شدم
تابشِ جان يافت دلم، واشد و بشكافت دلم
اطلسِ نو يافت دلم، دشمنِ اين ژنده شدم
شُكر كند چرخِ فلك، از ملك و مُلك و مٓلٓك
كز كٓرٓم و بخشش او، روشن بخشنده شدم
شُكر كند عارف حق، كز همه بُرديم سبق
بر زيرِ هفت طبق، اخترِ رخشنده شدم
زُهره بُدم ماه شدم، چرخِ دو صد تاه شدم
يوسف بودم ز كنون، يوسفِ زاينده شدم
از تو ام اى شُهره قمر، در من و در خود بنگر
كز اثر خندهء تو، گُلشنِ خندنده شدم
باش چو شطرنجِ روان! خامُش و جمله زبان
كز رُخِ آن شاهِ جهان، فرُخ و فرخُنده شدم

No comments:

Post a Comment