آشفته دلان را ، هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست ، به مرداب نباشد
هرگز مژه بر هم ننهد عاشقِ صادق
آن را که به دل عشق بود ، خواب نباشد
در پیش قدت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بی تاب نباشد ؟
چشمان تو در آینه ی اشک ، چه زیباست
نرگس شود افسرده ، چو در آب نباشد
گفتم : شب مهتاب بیا ، نازکنان گفت :
آنجا که منم ، حاجت مهتاب نباشد !
شوری که به دریاست ، به مرداب نباشد
هرگز مژه بر هم ننهد عاشقِ صادق
آن را که به دل عشق بود ، خواب نباشد
در پیش قدت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بی تاب نباشد ؟
چشمان تو در آینه ی اشک ، چه زیباست
نرگس شود افسرده ، چو در آب نباشد
گفتم : شب مهتاب بیا ، نازکنان گفت :
آنجا که منم ، حاجت مهتاب نباشد !
مهدی سهیلی
No comments:
Post a Comment