Friday, June 12, 2015

من در عجب افتادم از آن قطب یگانه


مولوی

در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد
آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد

من در پی آن دلبر عیار برفتم
او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد

من در عجب افتادم از آن قطب یگانه
کز یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد

ناگاه یک آهو به دو صد رنگ عیان شد
کز تابش حسنش مه و خورشید فغان کرد

آن آهوی خوش ناف به تبریز روان گشت
بغداد جهان را به بصیرت همدان کرد

آن کس که ورا کرد به تقلید سجودی
فرخنده و بگزیده و محبوب زمان کرد

آن‌ها که بگفتند که ما کامل و فردیم
سرگشته و سودایی و رسوای جهان کرد

سلطان عرفناک بدش محرم اسرار
تا سر تجلی ازل جمله بیان کرد

شمس الحق تبریز چو بگشاد پر عشق
جبریل امین را ز پی خویش دوان کرد

No comments:

Post a Comment