آه اگر آزادی سرودی مي خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ئي،
هيچ کجا ديواری فروريخته بر جای نمی ماند.
ساليان بسيار نمی بايست
دريافتن را
که هر ويرانه نشاني از غياب انسانی ست
که حضور انسان
آباداني ست.
◘
هم چون زخمي
همه عُمر
خونابه چکنده
هم چون زخمي
همه عُمر
به دردی خشک تپنده،
به نعره ئي
چشم بر جهان گشوده
به نفرتي
از خود شونده،
غياب بزرگ چنين بود
سرگذشت ويرانه چنين بود.
◘
آه اگر آزادی سرودی مي خواند
کوچک
کوچک تر حتا
از گلوگاهِ يکي پرنده!
ــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــ
« ترانه یِ بزرگ ترین آرزو »
از دفترِ: دشنه در دیس
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ئي،
هيچ کجا ديواری فروريخته بر جای نمی ماند.
ساليان بسيار نمی بايست
دريافتن را
که هر ويرانه نشاني از غياب انسانی ست
که حضور انسان
آباداني ست.
◘
هم چون زخمي
همه عُمر
خونابه چکنده
هم چون زخمي
همه عُمر
به دردی خشک تپنده،
به نعره ئي
چشم بر جهان گشوده
به نفرتي
از خود شونده،
غياب بزرگ چنين بود
سرگذشت ويرانه چنين بود.
◘
آه اگر آزادی سرودی مي خواند
کوچک
کوچک تر حتا
از گلوگاهِ يکي پرنده!
ــــــــــــــــــــــــــ
« ترانه یِ بزرگ ترین آرزو »
از دفترِ: دشنه در دیس
No comments:
Post a Comment