Friday, December 4, 2015

با زبان تارت اکنون صحبتی با من بکن

ساز خود را کوک کن امشب پریشان خاطرم
زخمه بر جانم بزن تا پای جان هم حاضرم
نغمه غمناک تارت شور و حال دیگری است
فکر غم را هم نکن! در این موارد ماهرم!
باطنم دریای توفانی است با امواج بغض
گول چشمم را نخور بگذر تو هم از ظاهرم
امشب از دیوانگی رنگ جنون دارد دلم
بین مجنون های عالم , گونه ای بس نادرم!
با همین ساز و همین ابیات جادو می کنم
هرکه نشناسد مرا گوید که شاید ساحرم!
با زبان تارت اکنون صحبتی با من بکن
پاسخت را شعر می گویم کنارت شاعرم!
کارمان اخر به مستی می رسد از سوز عشق
گرچه از خود بی خودم امشب پریشان خاطرم.
..

No comments:

Post a Comment