Wednesday, September 5, 2012

حافظ: غلام همت آنم که زير چرخ کبود

بيا که قصر امل سخت سست بنيادست

بيار باده که بنياد عمر بر بادست


غلام همت آنم که زير چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست


چه گويمت که به ميخانه دوش مست و خراب

سروش عالم غيبم چه مژده‌ها دادست


که اي بلندنظر شاهباز سدره نشين

نشيمن تو نه اين کنج محنت آبادست


تو را ز کنگره عرش مي‌زنند صفير

ندانمت که در اين دامگه چه افتادست


نصيحتي کنمت ياد گير و در عمل آر

که اين حديث ز پير طريقتم يادست


غم جهان مخور و پند من مبر از ياد

که اين لطيفه عشقم ز ره روي يادست


رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي

که بر من و تو در اختيار نگشادست


مجو درستي عهد از جهان سست نهاد

که اين عجوز عروس هزاردامادست


نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل

بنال بلبل بي دل که جاي فريادست


حسد چه مي‌بري اي سست نظم بر حافظ

قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

No comments:

Post a Comment