Monday, March 9, 2015

احمد شاملو

شما که عشقتان زندگی‌ ست
شما که خشمتان مرگ است ،
شما که تابانده‌ اید در یأس آسمان‌ ها
امید ستارگان را
شما که به وجود آورده‌ اید سالیان را
قرون را
و مردانی زاده‌ اید که نوشته‌ اند بر چوبه‌ ی دارها
یادگارها
و تاریخ بزرگ آینده را با امید
در بطن کوچک خود پرورده‌ اید
و شما که پرورده‌ اید فتح را
در زهدان شکست ،
شما که عشقتان زندگی‌ ست
شما که خشمتان مرگ‌ ست !
شما که برق ستاره‌ ی عشقید
در ظلمت بی‌ حرارت قلب‌ ها
شما که سوزانده‌ اید جرقه‌ ی بوسه را
بر خاکستر تشنه‌ ی لب‌ ها
و به ما آموخته‌ اید تحمل و قدرت را در شکنجه‌ ها
و در تعب‌ ها
و پاهای آبله‌ گون
با کفش‌ های گران
در جستجوی عشق شما می‌ کند عبور
بر راه‌ های دور
و در اندیشه‌ ی شماست
مردی که زورق‌ اش را می‌ راند
بر آب دوردست
شما که عشقتان زندگی‌ ست
شما که خشمتان مرگ است !
شما که زیبایید تا مردان
زیبایی را بستایند
و هر مرد که به راهی می‌ شتابد
جادویی نوشخندی از شماست
و هر مرد در آزادگیِ خویش
به زنجیر زرین عشقی‌ ست پای‌ بست
شما که عشقتان زندگی‌ ست
شما که خشمتان مرگ است !
شما که روح زندگی هستید
و زندگی بی شما اجاقی‌ ست خاموش ،
شما که نغمه‌ ی آغوش روحتان
در گوش جان مرد فرح‌ زاست ،
شما که در سفر پر هراس زندگی ، مردان را
در آغوش خویش آرامش بخشیده‌ اید
و شما را پرستیده است هر مرد خود پرست ،
عشقتان را به ما دهید
شما که عشقتان زندگی‌ ست !
و خشمتان را به دشمنان ما
شما که خشمتان مرگ است !
" احمد شاملو "

No comments:

Post a Comment