Tuesday, December 27, 2016

سيمين بهبهاني

 من اگر مرد بودم،
دست زني را مي گرفتم...
پا به پايش فصل ها را قدم ميزدم
و برايش از عشق و دلدادگي ميگفتم
تا لااقل يک دختر در دنيا از هيچ چيز نترسد!
شما زنها را نمي شناسيد!
زنها ترسواند
زنها از همه چيز مي ترسند
از تنهايي
از دلتنگي
از ديروز
از فردا
از زشت شدن
از ديده نشدن
از جايگزين شدن
از تکراري شدن
از پير شدن
از دوست داشته نشدن
و شما براي رفع اين ترس ها،
نه نيازي به پول داريد
نه موقعيت
و نه قدرت...
نه زيبايي
و نه زبان بازي!!!!
کافيست فقط حريم بازوانتان راست بگويد!
کافيست دوست داشتن و ماندن را بلد باشيد!
تقصير شما بود که زنها آنقدر عوض شدند...
وقتي شما مردها شروع کرديد به گرفتن احساس امنيت، زنها عوض شدند!
آنقدر که امنيت را در پول شما ديدند!
آنقدر که ترس از دوست داشته نشدن را،
با جراحي پلاستيک تاخت زدند و ترس از تنها نشدن را با بچه دار شدن... و و و...
عشق ورزيدن و عاشق کردن هنر مردانه اي ست...
وقتي زنها شروع مي کنند به ناز خريدن و ناز کشيدن،
"تعادل دنيا به هم مي خورد"
 سيمين بهبهاني

No comments:

Post a Comment