در بندها بس بنديان، انسان به انسان ديده ام
از حُكم بر تا حكمران، حيوان به حيوان ديده ام
در مكر او در فكر اين، در شُكر او در ذكر اين
از حاجيان تا ناجيان، شيطان به شيطان ديده ام
از حُكم بر تا حكمران، حيوان به حيوان ديده ام
در مكر او در فكر اين، در شُكر او در ذكر اين
از حاجيان تا ناجيان، شيطان به شيطان ديده ام
ديدى اگر بى خانمان، از هر تبارى صد جوان
من پيرهاى ناتوان، دربان به دربان ديده ام
اى روزگار «دل شكن»، هر دم مرا سنگى مزن
من سنگها در «لقمه نان»، دندان به دندان ديده ام
از خود رجز خوانى مكن، تصوير گردانى مكن
من گردن گردن كشان، رسمان به رسمان ديده ام
شرح ستم بس خوانده ام، آتش به آتش مانده ام
من اشک چشم كودكان، دامان به دامان ديده ام
از اين كُلَه تا آن كُلَه، فرقى ندارد شيخ و شه
من پاسدار و پاسبان، ايران به ايران ديده ام
ماتم چه گويم زين وطن، كز برگ برگ اين چمن
من خون چشم شاعران، ديوان به ديوان ديده ام
چكش به فرق من مزن، اى صبر فولادين من
من ضربت پتک زمان، سندان به سندان ديده ام
رحیم معینی کرمانشاهی
No comments:
Post a Comment