Wednesday, May 13, 2015

کوه گردون سای را اندیشه از سیلاب نیست



ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست

و آنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست

زندگی خوشتر بود در پردهٔ وهم و خیال

صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست


شب ز آه آتشین یک دم نیاسایم چو شمع

در میان آتش سوزنده جای خواب نیست


مردم چشمم فرومانده‌ست در دریای اشک

مور را پای رهایی از دل گرداب نیست

خاطر دانا ز طوفان حوادث فارغ است

کوه گردون سای را اندیشه از سیلاب نیست


ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته ایم

ورنه این صحرا تهی از لاله ی سیراب نیست

No comments:

Post a Comment