Monday, June 4, 2012

تشنگان گر آب جویند در جهان


درود بر تشنگان معارف صراّف عالم، «مولانا» که فرموده است:

تشنگان گر آب جویند در جهان
آب نیز جوید به عالم تشنگان

در جلسات پیش حکایت «سبحانی ما اعظم شأنی گفتن» ابایزید و خنجر زدن مریدان براو بنا به توصیه اش را با هم برخواندیم و با این بیت نشست را تمام کردیم:

نیم دانش، دست او را بسته كرد
جان ببُرد، الاّ كه خود را خسته كرد

یکی از مریدان بایزید که از احوالات درونی او آگاه بود ، از فرود آوردن خنجر خودداری کرد و این اطلاع مختصرش ، باعث شد که او جان سالم به در برد. چون دیگران با خنجر زدن به بایزید ، خود را مجروح می کردند.

روز گشت و آن مریدان كاسته
نوحه ها از خانه شان برخاسته

پیش او آمد هزاران مرد و زن
كای دو عالم درج در یك پیرهن

و با برآمدن آفتاب ، همگان آگاه شدند که تعدادی از مُریدان مُرده اند و شیون و فریادشان بر آسمان برخاست و از بایزید که او را «دوعالم دَرج در یک پیرهن » می دانستند (= باخبر از حقایق هر دو عالم ) ، جویای احوالات و چگونگی آن شدند.

این تن تو، گر تن مردم بُدی ؟
چون تن مردم ز خنجر گُم شُدی ؟

می پرسیدند که اگر این تن تو شبیه تن دیگران می بود ، تو نیز از اثرات خنجر زخمی می شدی! پس چطور است که ضربت زنندگان، خود مجروح شده اند ؟

با خودی، با بیخودی دوچار زد
با خود اندر دیده ی خود خار زد

حضرت مولانا جواب سوال کنندگان را چنین می دهد که
انسانهایی که هستی «دنیوی» خویش را که در اسارت آن هستند با کسانی که در مقام فنا قرار گرفته اند و از هستی دنیوی خلاص شده اند در مقابله (= دوچار) قرار دهند قطعا بر خود ضرر می زنند نه بر آنها.

ای زده بر بیخودان تو ذوالفقار
بر تن «خود» می زنی آن، هوش دار

زآنكه بیخود فانی است و ایمن است
تا ابد در ایمنی او ساكن است

ای کسیکه بر عارفان رهیده از اسارت دنیا ( بیخود ) شمشیر می زنی ! آگاه باش که این لطمه بر تو وارد خواهد شد زیرا که آنها در حضرت حّق فانی شده اند و همواره در پناه او هستند.

نقش ِ او فانّی و، او شد آینَه
غیر ِ نقش ِ روی ِ غیر، آنجای نَه

زندگی مجازی او در وجود حضرت حّق فانی شده است و اینک این عارفان کامل و صوفیان صافی عین آینه شده اند که بر حقیقت احوال دنیا و مردمانش آگاهی دارند.

گر كنی تُف، سوی روی خود كنی
ور زنی بر آینه، بر خود زنی

ور ببینی روی زشت، آن هم تویی
ور ببینی عیسی مریم، تویی


مثلا اگر بر روی او تُف بیندازید ، بر خودتان برمی گردد. اگر روی زشت در او مشاهده کنید، آنهم خودتان هستید و اگر او را شبیه حضرت عیسی ببینید ، باز هم آن خود شمایید و نه او.

او نه این است و نه آن، او ساده است
نقش تو در پیش تو بنهاده است

عارف در مقام فنا نه اینست و نه آن ، بلکه او وجودی بیرنگ است که نقش حقیقی ترا به خودت نشان می دهد.

چون رسید اینجا، سخن لب در ببست
چون رسید اینجا، قلم در هم شكست

لب ببند، ار چه فصاحت دست داد
دم مزن وَالله اَعلم بِالرشاد

حضرت مولانا از اینکه اسرار جهان را بدین روشنی بیان می کنند ، که در ظرفیت همگان نیست بر خود تشر می زنند که گو اینکه فصاحت کلام در ابراز این اسرار داری ولی صلاح همگان در آن نیست.

No comments:

Post a Comment