سخن اهل دل
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطا است سخن شناس نه ئ جان من خطا این جاست
Tuesday, June 26, 2012
طواف کعبه ی «دل» کن اگر دلی داری
طواف کعبه ی «دل» کن اگر دلی داری
دل ست کعبه ی معنی تو گل چه پنداری؟
طواف کعبه ی صورت حقت بدان فرمود
که تا به واسطه ی آن «دلی» به دست آری
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی
قبول حق نشود گر «دلی بیازاری»
بده تو ملکت و مال و دلی به دست آور
که دل ضیا دهدت در لحد شب تاری
هزار بدره ی زرگر بری به حضرت حق
حقت بگوید: «دل آر» اگر به ما آری
که سیم و زر بر ما لاشه ای ست بیمقدار
دل ست مطلب ما گر مرا طلبکاری
ز عرش و کرسی و لوح قلم فزون باشد
دل خراب که آن را کهی بنشماری
مدار خوار دلی را اگر چه خوار بود
که بس عزیز عزیزست دل در آن خواری
دل خراب چو منظرگه اله بود
زهی سعادت جانی که کرد معماری
عمارت دل بیچاره ی دو صد پاره
ز حج و عمره به آید به حضرت باری
کنوز گنج الهی دل خراب بود
که در خرابه بود دفن گنج بسیاری
کمر به خدمت دلها ببند چاکروار
که برگشاید در تو طریق اسراری
گرت سعادت و اقبال گشت مطلوبت
شوی تو طالب دلها و کبر بگذاری
چو هم عنان تو گردد عنایت دلها
شود ینابع* حکمت ز قلب تو جاری
روان شود ز لسانت چو سیل آب حیات
دمت بود چو مسیحا دوای بیماری
برای یک دل موجود گشت هر دو جهان
شنو تو نکته ی لولاک* از لب قاری
وگر نه کون و مکان را وجود کی بودی؟
ز مهر و ماه و ز ارض و سماء زنگاری
«خموش» وصف دل اندر بیان نمیگنجد
اگر به هر سر مویی دو صد زبان داری
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
برگه هایی مانندگار بخش ۱۹۶۸
حافظ-این چه شوریست که در دور قمر میبینم
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
چون نی به نوا آمد از نغمه یی مستانه
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
برگه های ماند گار بخش615
No comments:
Post a Comment