صورتگر نقاشم،هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم
صد نقش برانگیزم،با روح درآمیزم
چون نقش ترا بینم،در آتشش اندازم
تو ساقی خماری، یا دشمن هشیاری
یا آنکه کنی ویران هر خانه که می سازم
جان ریخته شد بر تو،آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان،جان را،هله،بنوازم
هر خون که ز من روید،با خاک تو می گوید:
"با مهر تو همرنگم،با عشق تو هنبازم."
در خانه ی آب و گل بی تست خراب این دل
یا خانه درآ، جانا، یا خانه بپردازم
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم
صد نقش برانگیزم،با روح درآمیزم
چون نقش ترا بینم،در آتشش اندازم
تو ساقی خماری، یا دشمن هشیاری
یا آنکه کنی ویران هر خانه که می سازم
جان ریخته شد بر تو،آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان،جان را،هله،بنوازم
هر خون که ز من روید،با خاک تو می گوید:
"با مهر تو همرنگم،با عشق تو هنبازم."
در خانه ی آب و گل بی تست خراب این دل
یا خانه درآ، جانا، یا خانه بپردازم
No comments:
Post a Comment