Tuesday, July 3, 2012

خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم ...

خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم ...
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم ...
ماکشته ی نفسی مو بسی آه برآید
 از ما به قیامت ، که چرا نفس نکشتیم ...
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند ...
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

No comments:

Post a Comment