خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم ...
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم ...
ماکشته ی نفسی مو بسی آه برآید
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم ...
ماکشته ی نفسی مو بسی آه برآید
از ما به قیامت ، که چرا نفس نکشتیم ...
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند ...
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند ...
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
No comments:
Post a Comment