عاشقی پیداسـت از زاری دل
نیست بیماری چـو بیماری دل
نیست بیماری چـو بیماری دل
علت عاشق ز علتهـــا جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
هـرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بی زبان روشنترست
چون قلم اندر نوشتن می شتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
آفتاب آمــــد دلیـل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب
مولانا
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
هـرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بی زبان روشنترست
چون قلم اندر نوشتن می شتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
آفتاب آمــــد دلیـل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب
مولانا
No comments:
Post a Comment