Monday, September 29, 2014

عاشقی پیداسـت از زاری دل

عاشقی پیداسـت از زاری دل
نیست بیماری چـو بیماری دل
علت عاشق ز علتهـــا جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست

هـرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن

گرچه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بی‌ زبان روشنترست

چون قلم اندر نوشتن می‌ شتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

آفتاب آمــــد دلیـل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب

مولانا

No comments:

Post a Comment