Thursday, December 1, 2011

زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم

زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم
دریاب مرا ساقی والله که چنینستم

ای ساقی مست من بنگر به شکست من
ای جسته ز دست من دریاب کز آن دستم
...

بشکست مرا دامت بشکستم من جامت
مستی تو و مستی من بشکستی و بشکستم

ای جان و دل مستان بستان سخنم بستان
گویی که نه ای محرم هستم به خدا هستم

پر کن ز می پیشین بنشین بر من بنشین
بنشین که چنین وقتی در خواب همی‌جستم

جان و سر تو یارا بر نقد بزن ما را
مفریب و مگو فردا بردارم و بفرستم

والله که بنگذارم دست از تو چرا دارم
تا لاف زنی گویی کز عربده وارستم

خواهم که ز باد می آتش بفروزانی
خواهم که ز آب خود چون خاک کنی پستم

No comments:

Post a Comment