Thursday, December 15, 2011

گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش

گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش
ور نه ره خود گیر و یکی راهگذر باش

هم نعره ی امواج گر-ات عربده ای نیست
در برکه ی آسایش خود زمزمه گر باش
...
هشدار ! که یخ تاب تب عشق ندارد
گر بسته ی قالب شده ای فکر دگر باش

عیسات اگر جان بدمد شب پره ای باز
وام از نفس عشق کن و مرغ سحر باش

هر خواب رگی در خور خون تو و من نیست
از خون منی ! در رگ بیدار خطر باش

من ناخلفي با پدر خويش نكردم
های... ای خلف زندگیم مثل پدر باش


محمد علی بهمنی

No comments:

Post a Comment