چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطا است
سخن شناس نه ئ جان من خطا این جاست
Monday, December 5, 2011
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوه ی معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کِلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه ی رهن خانه ی خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه ی زنار داشت
چشم «حافظ» زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه ی جنات تجری تحتها الانهار داشت
No comments:
Post a Comment