Sunday, December 11, 2011

بنال ای نی که من غم دارم امشب


بنال ای نی که من غم دارم امشب
نه دلسوزو نه همدم دارم امشب
دلم زخم است از دست غم یار
هم از غم چشم مرهم دارم امشب
همه چیزم زیادی میکند حیف
که یار از این میان کم دارم امشب
چو عصری آمد از در گفتم ای دل
همه عیشی فراهم دارم امشب
ندانستم که بوم شام غمگین
به بام روز خرم دارم امشب
برفت و کوره ام در سینه افروخت
ببین آه دمادم دارم امشب
به دل جشن و عروسی وعده کردم
ندانستم که ماتم دارم امشب
درآمد یار و گفتم دم گرفتیم
دمم رفت و همه غم دارم امشب
به امیدی که گل تا صبحدم هست
به مژگان اشگ شبنم دارم امشب
مگر آبستن عیسی است طبعم
که بردل بار مریم دارم امشب
سر دلکندن از لعل نگارین
عجب نقشی به خاتم دارم امشب
اگر رویین تنی باشم به همت
غمی همتای رستم دارم امشب

No comments:

Post a Comment