طپیتنهای دلها ناله شد آهسته آهسته
رساتر گر شود این نالهها فریاد میگردد
دگر فریادها در سینه تنگم نمیگنجد
دگر جز خون غمپرور به رگهایم نمیجوشد
دگر از فرط مینوشی ، میم مستی نمیبخشد
دگر سیگار و چرس و شیره آرامم نمیسازد
دگر در بین رگهایم شراب عشق و سرمستی به جریان است .
رساتر گر شود این نالهها فریاد میگردد
دگر فریادها در سینه تنگم نمیگنجد
دگر جز خون غمپرور به رگهایم نمیجوشد
دگر از فرط مینوشی ، میم مستی نمیبخشد
دگر سیگار و چرس و شیره آرامم نمیسازد
دگر در بین رگهایم شراب عشق و سرمستی به جریان است .
مـرا از خویش مطـروم مسازید مرا با کاروان ناله زین شهر مرانید
که کوی هستی و آرامشم هست به صـحرای جـنـون دیگـر مرانیــدم
دلــی پـــر از شــرار آرزو دارم لبـی دور از لبانش تشـنـهخو دارم
ز دست غم هزاران گفتگو دارم .
که کوی هستی و آرامشم هست به صـحرای جـنـون دیگـر مرانیــدم
دلــی پـــر از شــرار آرزو دارم لبـی دور از لبانش تشـنـهخو دارم
ز دست غم هزاران گفتگو دارم .
No comments:
Post a Comment