شهر خالی.... نگاره خالوا خوانندهٔ تاجیک
......
شهر خالی جاده خالی کوچه خالی خانه خالی.
جام خالی سفره خالی ساغر و پیمانه خالی.
کوچ کردن دسته دسته آشنایان عندليبان.
باغ خالی باغچه خالی شاخه خالی لانه خالی.
* * *
وای از دنیا که یار از یار می ترسد.
غنچه های تشنه از گلزار می ترسد.
عاشق از آوازه دیدار می ترسد.
پنجه ی خنیا گران از تار می ترسد.
شه سوار از جاده هموار می ترسد.
این طبیب از دیدن بیمار می ترسد.
* * *
ساز ها بشکست و درد شاعران از حد گذشت.
سالهای انتظاري بر من و تو بد گذشت.
آشنا نا آشنا شد.
تا بلي گفتم بلا شد.
گریه کردم ناله کردم حلقه بر هر در زدم.
سنگ سنگ کلبه ی ویرانه را بر سر زدم.
آب از آبی نجنبید خفته در خوابی نجنبید.
* * *
چشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفت.
آسمان افسانه ی ما را به دست کم گرفت.
جام ها جوشی ندارد عشق آغوشی ندارد.
بر من و بر ناله هایم هیچکس گوشی ندارد.
* * *
بازآ تا کاروان رفته باز آید.
بازآ تا دلبران ناز ناز آید.
بازآ تا مطرب و آهنگ و ساز آید.
پاگل افشانان نگار دلنواز آید.
بازآ تا بر در حافظ سر اندازیم.
گل بیفشانیم ومی در ساغر اندازیم.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
آن چيست كه آن را نخورد هرگز زن گر مـرد خورد قوي شود او را تن نرم است و لطيف است ولي در خوردن ...
-
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
-
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
No comments:
Post a Comment