Saturday, December 7, 2013

حافـظ

می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جویی
این گفـت سحرگه گل بلبل تو چـه می‌گویی
مسـند بـه گلستان بر تا شاهد و ساقی را
لـب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بویی
شـمـشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد از قد تو دلـجویی
تا غنچـه خندانـت دولت به کـه خواهد داد
ای شاخ گـل رعـنا از بـهر کـه می‌رویی
امروز کـه بازارت پرجوش خریدار اسـت
دریاب و بـنـه گـنـجی از مایه نیکویی
چون شمـع نـکورویی در رهگذر باد اسـت
طرف هـنری بربـند از شـمـع نـکورویی
آن طره که هر جـعدش صد نافـه چین ارزد
خوش بودی اگر بودی بوییش ز خوش خویی
هر مرغ بـه دستانی در گلـشـن شاه آمد
بلـبـل بـه نواسازی حافـظ به غزل گویی

No comments:

Post a Comment