Tuesday, January 27, 2015

سنگ در دیده ارباب بصیرت گهرست


سنگ در دیده ارباب بصیرت گهرست
خاک در پله میزان قناعت شکرست
حسن را نشو و نما از نظر پاک بود

آبروی چمن از شبنم روشن گهرست
دیده بد به تو ای ترک ختایی مرساد!
که بدخشان ز لب لعل تو خونین جگرست
کشتی از باد مخالف متزلزل گردد
دل به جا نیست کسی را که پریشان نظرست
از فضولی است ترا دست تصرف کوتاه
بهله قالب چو تهی کرد مقامش کمرست
آنچه مانده است ز ته جرعه عمرم باقی
خوردنش خون دل و ماندن او دردسرست
می کند قطع به سر، راه طلب را صائب
هر که چون سوزن فولاد حدیدالبصرست

No comments:

Post a Comment