Tuesday, July 12, 2016

صائب

از هجوم آرزو جای نفس در سینه نیست
سخت می ترسم که آخر شهپر دل بشکند

با دوصد بند گران عالم زما پرشور شد
آه اگر زور جنون ما سلاسل بشکند

از مروت نیست حرف سخت با عاشق زدن
سنگدل آن کس که بال مرغ بسمل بشکند

هر که بیش از ظرف می بخشد به ارباب سؤال
کاسه در یوزه را بر فرق سایل بشکند

سنگ گردد شیشه چون راجع به اصل خویش شد
دل زعصیان سخت چون گردید مشکل بشکند

خویش را بشکن، که برگردد به دریا زودتر
موج را بر یکدگر چندان که ساحل بشکند

تشنه دریا به هر موجی تسلی کی شود؟
کی خمار من به آب تیغ قاتل بشکند؟

تار و پود موج این دریا بهم پیوسته است
می زند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند

نیست در طالع دل بی حاصل ما را قبول
کیست صائب گوشه این فرد باطل بشکند

No comments:

Post a Comment