Monday, January 9, 2012

خيز تا از در ميخانه گشادى طلبيم

خيز تا از در ميخانه گشادى طلبيم
به ره دوست نشينيم و مرادى طلبيم
زاد راه حرم وصل نداريم مگر 
به گدائى ز در ميكده زادى طلبيم
اشك آلوده ء ما گرچه روانست ولى
به رسالت سوى او پاك نهادى طلبيم
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادى طلبيم
نقطه ء خال تو بر لوح بصر نتوان زد
مگر ا...ز مردمك ديده مدادى طلبيم
عشوه اى از لب شيرين تو دل خواست به جان..
.به شكر خنده لبت گفت مزادى طلبيم
تا بود نسخه ء عطرى دل سودا زده را .
از خط غاليه ساى تو سوادى طلبيم
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت خاطر شادى طلبيم
بر در مدرسه تا چند نشينى حافظ 
خيز تا از در ميخانه گشادى طلبيم

No comments:

Post a Comment