Tuesday, January 3, 2012

اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام

اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام
خارم ولی به سایه ی گل آرمیده ام
با یاد رنگ و بوی تو ، ای نوبهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام
چون خاک در هوای تو از پا فتاده ام
... ... چون اشک در قفای تو با سر دویده ام
من جلوه ی شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیده ام
از جام عافیت میِ نابی نخورده ام
وز شاخ آرزو، گل عیشی نچیده ام
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
ای سرو پای بسته، به آزادگی مناز
آزاده من، که از همه عالم بریده ام
گر می گریزم از نظر مردمان «رهی»
عیبم مکن که آهوی مردم ندیده ام

رهی معیری

No comments:

Post a Comment