چنین سرود و فرياد آزادي شد. و چتین گريست و علم جريان ادبيات مقاومت را بلند كرد. عاصي يك بغل نوازش، يك دامن عطوفت و يك دريا اشك بود. چه كسي جز او چنين " ده و ديارخاك بسررا گريسته است" ؟
گريستیم
شب را گريستیم سحر را گريستيم
ما گام گام راه سفر را گريستيم
شب را گريستیم سحر را گريستيم
ما گام گام راه سفر را گريستيم
وقتي كه ميزد ند سپيدار باغ را
ما يك بيك صداي تبر را گريستيم
ما يك بيك صداي تبر را گريستيم
دست و دهان بسته به فرياد آمديم
يعني تمام خون جگر را گريستيم
يعني تمام خون جگر را گريستيم
در سرزمين حادثه و داربست شعر
روز و شب سياه هنر را گريستيم
روز و شب سياه هنر را گريستيم
بر آستان آتش و خاكستر مراد
آيينه دار و آيينه گر را گريستيم
آيينه دار و آيينه گر را گريستيم
باري ز مرگ و مير چو فارغ شديم ما
ده و ديار خاك به سر را گريستيم
ده و ديار خاك به سر را گريستيم
مضمون گريه كم نشد از دور و پيش ما
هرچند كه بلا و بتر را گريستيم
هرچند كه بلا و بتر را گريستيم
No comments:
Post a Comment