سخن اهل دل
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطا است سخن شناس نه ئ جان من خطا این جاست
Thursday, January 5, 2012
اين شب ز بخت کيست که فردا نمشود
اين شب ز بخت کيست که فردا نمشود
بال سحر که بسته که پيدا نميشود
ای دل صبور باش و به تدبير تکيه کن
از آه و ناله ، درد مدوا نميشود
...
ديگر کشاد کار خود از غير کم طلب
اين عقده جز به دست خودت وا نميشود
بايد بهم رسيم که موجي شود بلند
هر قطره يي عليحده دريا نميشود
زاهد دعا مخوان به سر کشتگان عشق
هر بلهوس حريف مسيحا نميشود
آزاده گي به خون جگر غوطه خوردن است
هر داغ ديده ، لاله ً صحرا نميشود
دل را بسوز تا سخنت دلنشين شود
انشای شعر خوب به دعوا نميشود
رازق فانی
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
برگه هایی ماندگر بخش ۱۹۶۶
حافظ-این چه شوریست که در دور قمر میبینم
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
چون نی به نوا آمد از نغمه یی مستانه
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
برگه های ماند گار بخش615
No comments:
Post a Comment