سخن اهل دل
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطا است سخن شناس نه ئ جان من خطا این جاست
Tuesday, February 21, 2012
من رانده ز میخانه ام از من بگریزید
من رانده ز میخانه ام از من بگریزید
درد کش دیوانه ام از من بگریزید
در دست قضا جان بلب و دیده به مینا
...
سرگشته چو پیمانه ام از من بگریزید
آن شمع مزارم که ره انجمنم نیست
مهجور ز پروانه ام از من بگریزید
بر ظاهر آباد من امید مبند ید
من خانه ء وبرانه ام از من بگریزید
دیوانهء زنجیر هوسهای محالم
افسونی افسانه ام از من بگریزید
آن سیل جنونم که بجان آمده از کوه
بنیان کن کاشانه ام از من بگریزید
زانروز که دل مرد و عطش مرد و هوس مرد
من از همه بیگانه ام از من بگریزید
شهر آشوب
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
برگه هایی ماند گار بخش ۱۹۶۲
حافظ-این چه شوریست که در دور قمر میبینم
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
چون نی به نوا آمد از نغمه یی مستانه
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
برگه های ماند گار بخش615
No comments:
Post a Comment