سخن اهل دل
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطا است سخن شناس نه ئ جان من خطا این جاست
Sunday, February 26, 2012
مخمور جام عشقم، ساقی بده شرابی
مخمور جام عشقم، ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می، مجلس ندارد آبی
وصف رخ چو ماهش، در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی، ساقی بده شرابی
...
شد حلقه، قامت من؛ تا بعد از این رقیبت
زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی
در انتظار رویت، ما و امیدواری
در عشوه ی وصالت، ما و خیال و خوابی
مخمور آن دو چشمم، آیا کجاست جامی
بیمار آن دو لعلم، آخر کم از جوابی
«حافظ» چه می نهی دل، تو در خیال خوبان؟
کی تشنه سیر گردد، از لمعه ی سرابی؟
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
برگه هایی ماند گار بخش ۱۹۶۳
حافظ-این چه شوریست که در دور قمر میبینم
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
چون نی به نوا آمد از نغمه یی مستانه
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
برگه های ماند گار بخش615
No comments:
Post a Comment