Saturday, February 4, 2012

مشب به قصه ي دل من گوش مي كني

امشب به قصه ي دل من گوش مي كني
فردا مرا چو قصه فراموش مي كني
اين در هميشه در صدف روزگار نيست
مي گويمت ولي تو كجا گوش مي كني
دستم نمي رسد كه در آغوش گيرمت
... اي ماه با كه دست در آغوش مي كني
در ساغر تو چيست كه با جرعه ي نخست
هشيار ومست را همه مدهوش مي كني
مي جوش مي زند به دل خم بيا ببين
يادي اگر به خون سياووش مي كني
گر گوش مي كني سخني خوش بگويمت
بهتر زگوهري كه تو در گوش مي كني
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش مي كني
سايه چو شمع شعله درافكنده اي به جمع
زين داستان كه با لب خاموش مي كني

هوشنگ ابتهاج

No comments:

Post a Comment